داستان عشقی مطا لب خواندنی جالب

داستان عشقی مطا لب خواندنی جالب
بهترین بهترینا

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 48
بازدید ماه : 48
بازدید کل : 61441
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1



به نام خدا

انگارچندسال پیش بودکه اولین دوست دختر پیداکردم همه چیزازسال سوم راهنمای شروع شد.اونم تلفنی دختربدبخت فکرمی کرد دوسش دارم خیلی سربه سرش می گذاشتم برام هرروزشارژ می گرفت من دوسش نداشتم فقط برای پول می خواستم من وپسرخالم یک گروه دخترباز بودیم بادخترادوست می شدیم پول می گرفتیم و حتی عکس وفیلم خانه خالی از می گرفتیم وبعدش تحدید می کردیم من نقش آدم بده داشتم وپسرخالم کمک دستم بود یادم تولد اولین دوست دخترم بود تایک هفته اس میداد خواهش می کرد جوابش بدم بعدازیک هفته خودش برام شارژ گرفت تا جوابشو دادم من به پسرخالم دختر بازی یادش دادم

ولی همون آقا بادوست دخترم (ناهید)دوست شد داشت یادم می رفت من از این خانم جز پول شازژ یک ملیون تومان گرفتم .این دوتا سعی کردن منو بزنن زمین...من ازخدابی خبر حرفای پسرخالم باورکردم شماره دختره دادم اینا چنان باهم دوست شده بودن که هر کاری می کردم ازهم جدا نمیشدن پدر دختره سرهنگ بودگفتم بابا ولشون کنم ولی از اونجا زورم میامد گفتم خداحافظ بزارم این دوخرعاشق باهم باشن گذاشتم من رفتم بایک دختر دیگه می خواستم به چاپمش جالب این بود دختره روز ۴۰پدرش دوست شد بامن (چشم پدره دور دیده ای دنیا)من از این فرست استفاده کردم که بعد از چند روز خبر شدم ای جان این پسرخالم داره با دوست دخترم(ناهید)ازدواج می کنه رفتم پیش پسر خاله گفتم نکن این کارو من این دختره بردم خانه خالی آدم درستی نیست من میدونم برگشت گفت:مشکلی نیست هرکسی دوران جوانی این کارو می کنهفیلم سوپر دختره نشون دادم قبل نکرد(خره)دیگه وانستادم شب عروسی شون شد رفتم پیش خاله گفتم جانه ما این دختره آدم درست نیست خودم براتون دختر خوب پیدامی کنم این همه دختر چرااین .به کف خاله نرف مثل این بود دختره جادوکرده مجبورشدم عروسی بهم بزنم که شبش کلی کوتک خوردم بعد که فیلم سکسی دختره به فامیل نشون دادم قبول کردن اما هنوز پسرخالم ودختر تو کف بودنکه زنگ زدم به دوستام گفتم گوشی دختره به دزدن ودختره نزارن نزدیک خانه پسرخالم بینشون وکار از گوشی دختره ساختم میانشان شکر آب کردم........... ادامشو بعد می نویسم برای امروز کافی بود 

اگر خودتو جای من بودین چه کارمی کردین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظر یادتون نره



نظرات شما عزیزان:

...
ساعت3:28---5 ارديبهشت 1394
والا چ می دونم خو پسر خاله ات می دونسه دختره خوبی نیست ولی حاضر شده باهاش ازدواج کنه کار درستی نکردی

مهسا
ساعت4:56---20 فروردين 1394
ایووول کاره درستی کردی ،جیگرتوووو که اینهمه شجاعت داشتی

مینا
ساعت22:39---14 اسفند 1393
خیلی باحالی

رها
ساعت14:49---12 شهريور 1393
مثلا اين كارا افتخار داره كه چنان با اعتماد به نفس كامل ميگي البته به من ربطي نداره تو دوست داري اونجوري زندگي كني چون خود من تا به حال با هيچ پسري دوست نشدم خيليها مثل تو خواستن منو زمين بزنن ولي من زرنگ تر از اين حرفا بودم خام هيچ پسري نميشم ولي به نظرم شأن يك انسان بالاتر از اين كاراست كه تو انجام دادي هرچند آدمي مثل تو را نبايد نصيحت كرد كه انگل جامعه شناخته شدين همين و بس

مهسا
ساعت11:35---21 تير 1393
بی ناموس....

مليکا
ساعت11:48---24 ارديبهشت 1393
سک تو روحت خيلي اشغالي کاو


هلما
ساعت18:40---5 ارديبهشت 1392
خیلی نفهمی عوضی ایشالا سرخودت بیادhttp://loxblog.com/images/smilies/smile%20(13).gif

پرستو
ساعت14:35---2 ارديبهشت 1392
سگ کثیف

دنیا
ساعت15:16---19 اسفند 1391
خیلی بی شعوری ازت بدم میاد.....خخخخخخیییلیییی...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ 13 دی 1389برچسب:داستان از دوست دخترام,داستان ,داستان از دوست دخترا, حال گیری, , توسط ابی میر
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :